پارت ۶ عشق در نفرت

وقتی رسیدم استودیو همه ی خبر نگارا بودن
من:سلام از شما ممنونم که به اینجا تشریف اوردین
همون طور که شنیدین من مست رانندگی کردم و دلیل این کارو بهتون میگم
من حدود ۲یا۳ماهه که عاشق ا/ت هستم (دوروغی برای انتقام این حرفو زد )
خبر نگار ها:😯😯
من :اون پسره مین هو اومد خونه ی من و منو تهدید به مرگ کرد گفت ا/ت ماله منه دست بهش بزنی می کشمت
و من خیلی عصبی شدم برای همین مست شدم و بقیه ماجرارو که خودتون میدونین........ من واقعا دیوانه وار عاشق ا/ت هستم و در یه کنفراس دیگه عشقمونو نشون میدم.....پایان کنفرانس خسته نباشید
از دید ا/ت
از بیمارستان به خونه برگشتم وارد خونه شدمو رو مبل نشستم تلوزیونو روشن کردم باچیزی که دیدم چشمان از حدقه زد بیرون
چ...چیییییییی جعون جونگ کوک خودتو مرده فرز کن😡😡😡😡پسره ی اه ای خدااااا هق هق من چرا اینقدر بد بختم هق هق ا/ت دیوونه شدی دختر چرا گریه میکی برو حسابشو برس ارههه
از گوگل ادرس خونشو پیدا کردمو لباس پوشیدمو (عکسشو میزارم ) راه افتادم سمت خونه ی کوک
وقتی رسیدم وارد خونه شدم دهنم اونقدر باز شد فکر کردم الانه که فکم بیوفته زمین
کوک:اووو خانمی اومدی از چیزی که فکرشو میکردم زودتر اومدی 😏
من:داری چه گوهی میخوری هانننننن (توهین نمیکنم برای بار دوم بگم منم کوک لاورم)
کوک: خانمی وقتی عصبی میشی جذابتر میشی..... او راستی از مامان بابات خبر نداری
من:م..م...منظورت چیه؟ اگه بهشون....
نذاشت کامل حرفمو بزنم چند نفرو صدا کرد که یه مرد رو کولشون بود
من:اینا کی...‌چیییییییییییی 😱😱😱باباااااا هق چرا چرا این کارو کردی هق بابا چشماتو باز کن هق😭😭😭😭😭
کوک:نگران نباش بیدارمیشه اما اگه زود به بیمارستان عه نه خیلی دیره برش دارین
من:نه نه ولش کنین عوضیا هق 😭
پدرمو بردن تو یه اتاق که توش وسایل های دکتری توش بود
من:م..میخوای چ هق چیکارش هق کنی هق
کوک:اممممم میخوام نجاتش بدم..... اما هزینه داره
من:چ هق چقدرهق
کوک: حدود ۲۰‌ملیون ۳۰ ملیون این دوره ها(کوک چون میدونست وضعییت مالی خوانواده ا/ت خوب نیست این مبلغو پیش نهاد داد)
من:چ..چییی مگه عمل جراحیه هق😢
کوک :از عمل هم بدتره..... میخوای نجاتش بدی یا نه ؟
من: من نمی تونم پولشو جور هق کنم 😢😭
کوک:اممم یه راه دیگه هم داره
من:چ هق چی
کوک:ازدواج با من
من:اگه هق این کارو بکنم هق بابامو نجات میدی هق
کوک:اره
من:با هق باشه
کوک:فردا مقدمات عروسی رو فراهم میکنم فردا با یکی میفرستمت بری لباس عروس بخری
من:نه نمیخوام
کوک: خانمییی نشد دیگه.... خدمتکاررررر
خدمتکار :بله قربان
کوک:اتاق خانمی رو بهشون نشون بده
خدمتکار :چشم قربان.... خانم بفرمایید

پارت بعدو اگه لایک و کامنت ها بیشتر بشه می زارم بابای
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن
دیدگاه ها (۷)

عکس لباس ا/ت وقتی رفت خونه ی کوک تو فیک عشق در نفرت

عکس اتاق ا/ت تو خونه کوک تو فیک عشق در نفرت

پارت ۵ فیلم عشق در نفرت

پارت ۴ عشق در نفرت

پارت ۸۶ فیک ازدواج مافیایی

سلام پرنسسا 💖💖 🌼خیانت درون عشق 🌼 ....پارت دوم....ـ ویو ت...

پارت ۹۴ فیک ازدواج مافیایی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط